پنجشنبه ۲۷ شهریور ۰۴ | ۱۰:۱۴ ۴ بازديد
در این میان، همهمه و غوغای عظیمی از عقب، نشان از اقدامی در آن جهت داشت. وقتی خدمه پیروز کشتی به راه افتادند، دیدند که ستوان واتسون نیز نیروی کمکی دریافت کرده سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . اما واضح بود که هنوز به نیروهای دیگری نیاز سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . سیاهپوست غولپیکر با خشمی در خیابان فرشته دیوانهوار میجنگید. و دو میمون چنان با شدت از او پیروی میکردند که مدیر اجرایی و شش همراهش به سختی میتوانستند موقعیت خود را حفظ کنند. با این حال، ظاهر شدن خدمهی لنج، اوضاع را به یکباره تغییر داد.
آنها مسلح به قمه، میخ و چماق، به سیاهپوست و همراهان حیوانش حمله کردند و پس از نبردی کوتاه اما ناامیدانه، آنها را مجبور به عقبنشینی کردند. دیوانه با تقلا راه خود را به جلو باز کرد. در حالی که تعقیب میشد، به دیوارهی بندر پرید و با فریادی وحشیانه و گوشخراش، از عرشه به بیرون پرید. به سرعت به کناری دویدند، اما تنها چیزی که برای آشکار کردن سرنوشت سیاهپوست باقی مانده بود، چند حباب و دایرهای رو به گسترش از موجها بود. او به کام مرگ رفته بود. [صفحه ۹۷] دو میمون در آخرین لحظات عذابشان روی عرشه به خود میپیچیدند. همین که مردان برگشتند، آنها جان باختند. ترولی و جوی به سرعت در کنار کلیف زانو زدند. چهرههایشان غم و ستارخان اضطرابشان را نشان میداد.
معاینهی شتابزده، فریاد شادی را از ژاپنیها به همراه داشت. «زندهست.» فریاد زد. «هورا! نمرده. آب بیار. صخره هنوز نمرده. هورا!» ستوان واتسون، خونین و خسته، روی پسر بیهوش خم شد و با کمک یک فلاسک ویسکی از جعبه داروی لنج، خیلی زود آهی از لبهای کلیف بیرون آورد. با وحشت و نفس نفس زدن به خودش آمد. این احساس آنقدر واقعی بود در جمالزاده شمالی که آرام کردنش به تلاش زیادی نیاز داشت.
وقتی بالاخره متوجه واقعیت ماجرا شد، آرامشش آشکار شد. با لرزش گفت: «تراموا، من… من فکر کردم دنیای دیگری سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد و اشتباهی سوار سورتمه شدهام.» جوان ژاپنی پوزخندی زد و گفت: «حالت خوبه. هورا! خیلی چیزها هست که باید بکشی.» کلیف پس از رسیدگی به زخمش، که یک بریدگی عمیق در شانهاش در خیابان جردن بود و توسط یکی از میمونها ایجاد شده بود، توانست صاف بایستد.
ستوان واتسون و دیگر افسران، این کشتی عجیب را بازرسی کردند و شواهدی یافتند که ثابت میکرد این کشتی در ابتدا به عنوان یک کشتی فانوس دریایی اولیه در بندری در جنوب مدیترانه، احتمالاً در الجزایر، وظیفه خود را انجام میداد. افسر اجرایی، در حالی که از پایین برمیگشتند، گفت: «از آنجایی که آن سیاهپوست آفریقایی و میمونها را در کشتی پیدا کردیم، بیشتر به این فکر میکنم. فکر میکنم حالا متوجه موضوع شدهام. این سیاهپوست ظاهراً مهماندار کشتی بود و میمونها حیوانات خانگی بودند.» یکی از افسران زنانه مرزداران با صدای بلند گفت: «معمول سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد که آنها را در کشتیهای آن بنادر داشته باشیم.» «بله. خب، ظاهراً کشتی فانوس دریایی در طوفانی سرگردان شده و از طریق دله جبل الطارق به دریا رانده شده سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» «و پس از آن به یک کشتی متروکه در دریای سارگاسو تبدیل شد.
من متوجه قارچها و جلبکهای دریایی خاصی روی بدنه آن شدم که فقط در سارگاسو یافت میشوند.» «درسته. این کشتی احتمالاً ماهها به این سو و آن سو میرفته. همه خدمه به جز سیاهپوست مردهاند، و او هم از محیط اطرافش دیوانه شده. دسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ان عجیبی سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» ستوان گفت: «این هم یکی دیگر از رازهای دریسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .»[صفحه ۹۹]مسئول به آب انداختن کشتی، در حالی که به عرشهها نگاه میکرد. «حالا سوال این سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد که با آن چه کار خواهیم کرد؟» ستوان واتسون با لحنی گرفته پاسخ داد: «کمی تمرین تیراندازی داشته باشید و او را به جایی که همه ولگردها به آن تعلق دارند، یعنی به پایین، بفرستید.» او ادامه داد: «شاید یک چیز اضافه کنم.
آنها مسلح به قمه، میخ و چماق، به سیاهپوست و همراهان حیوانش حمله کردند و پس از نبردی کوتاه اما ناامیدانه، آنها را مجبور به عقبنشینی کردند. دیوانه با تقلا راه خود را به جلو باز کرد. در حالی که تعقیب میشد، به دیوارهی بندر پرید و با فریادی وحشیانه و گوشخراش، از عرشه به بیرون پرید. به سرعت به کناری دویدند، اما تنها چیزی که برای آشکار کردن سرنوشت سیاهپوست باقی مانده بود، چند حباب و دایرهای رو به گسترش از موجها بود. او به کام مرگ رفته بود. [صفحه ۹۷] دو میمون در آخرین لحظات عذابشان روی عرشه به خود میپیچیدند. همین که مردان برگشتند، آنها جان باختند. ترولی و جوی به سرعت در کنار کلیف زانو زدند. چهرههایشان غم و ستارخان اضطرابشان را نشان میداد.
معاینهی شتابزده، فریاد شادی را از ژاپنیها به همراه داشت. «زندهست.» فریاد زد. «هورا! نمرده. آب بیار. صخره هنوز نمرده. هورا!» ستوان واتسون، خونین و خسته، روی پسر بیهوش خم شد و با کمک یک فلاسک ویسکی از جعبه داروی لنج، خیلی زود آهی از لبهای کلیف بیرون آورد. با وحشت و نفس نفس زدن به خودش آمد. این احساس آنقدر واقعی بود در جمالزاده شمالی که آرام کردنش به تلاش زیادی نیاز داشت.
وقتی بالاخره متوجه واقعیت ماجرا شد، آرامشش آشکار شد. با لرزش گفت: «تراموا، من… من فکر کردم دنیای دیگری سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد و اشتباهی سوار سورتمه شدهام.» جوان ژاپنی پوزخندی زد و گفت: «حالت خوبه. هورا! خیلی چیزها هست که باید بکشی.» کلیف پس از رسیدگی به زخمش، که یک بریدگی عمیق در شانهاش در خیابان جردن بود و توسط یکی از میمونها ایجاد شده بود، توانست صاف بایستد.
ستوان واتسون و دیگر افسران، این کشتی عجیب را بازرسی کردند و شواهدی یافتند که ثابت میکرد این کشتی در ابتدا به عنوان یک کشتی فانوس دریایی اولیه در بندری در جنوب مدیترانه، احتمالاً در الجزایر، وظیفه خود را انجام میداد. افسر اجرایی، در حالی که از پایین برمیگشتند، گفت: «از آنجایی که آن سیاهپوست آفریقایی و میمونها را در کشتی پیدا کردیم، بیشتر به این فکر میکنم. فکر میکنم حالا متوجه موضوع شدهام. این سیاهپوست ظاهراً مهماندار کشتی بود و میمونها حیوانات خانگی بودند.» یکی از افسران زنانه مرزداران با صدای بلند گفت: «معمول سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد که آنها را در کشتیهای آن بنادر داشته باشیم.» «بله. خب، ظاهراً کشتی فانوس دریایی در طوفانی سرگردان شده و از طریق دله جبل الطارق به دریا رانده شده سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» «و پس از آن به یک کشتی متروکه در دریای سارگاسو تبدیل شد.
من متوجه قارچها و جلبکهای دریایی خاصی روی بدنه آن شدم که فقط در سارگاسو یافت میشوند.» «درسته. این کشتی احتمالاً ماهها به این سو و آن سو میرفته. همه خدمه به جز سیاهپوست مردهاند، و او هم از محیط اطرافش دیوانه شده. دسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ان عجیبی سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» ستوان گفت: «این هم یکی دیگر از رازهای دریسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .»[صفحه ۹۹]مسئول به آب انداختن کشتی، در حالی که به عرشهها نگاه میکرد. «حالا سوال این سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد که با آن چه کار خواهیم کرد؟» ستوان واتسون با لحنی گرفته پاسخ داد: «کمی تمرین تیراندازی داشته باشید و او را به جایی که همه ولگردها به آن تعلق دارند، یعنی به پایین، بفرستید.» او ادامه داد: «شاید یک چیز اضافه کنم.
- ۰ ۰
- ۰ نظر