در تهرانپارس

فال آنلاین و جدید

در تهرانپارس

۲ بازديد
در مورد اینکه کجا بود، فقط حدس می‌زد که کیلومترها از خانه دور سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . اما در کنار ترسش، احساس آسودگی خاطری هم داشت، چرا که دیگر در کنار آن دو رذل که ناخوسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ه مسئول گرفتاری‌اش بودند، نبود. احتمالاً آنها تا صبح برنمی‌گشتند و او حداقل فرصت زنانه شیک کوتاهی برای فکر کردن به کاری که باید انجام می‌داد.

داشت، البته اگر واقعاً می‌توانست کاری انجام دهد. رفتن اسیرکنندگانش به او شجاعت و تا حدودی امید داد. آزادی‌ای که امیدش را نداشت، اما رهایی کوتاهی از خطر از آن او بود. وقت، وقت! چیزی که محکومین آرزویش را دارند و برایش دعا می‌کنند. حداقل این مال او بود. او آنقدر حضور ذهن داشت که از ایجاد هرگونه صدایی خودداری کند، زیرا تا جایی که او می‌دانست، ممکن بود دزدها هنوز در محله باشند.

آخرین باری که از آنها شنیده بود، آنها در مورد «دست زدن به او» و «هل دادنش» صحبت می‌کردند و او نمی‌خوسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد که آنها برگردند و او را «دست بزنند» . بنابراین در تهرانپارس او روی صندلی عقب ماشین بزرگ هانکاجونک نشست و آماده بود تا با اولین صدای قدم‌های نزدیک شونده.

زیر ردا عقب‌نشینی کند. اگر می‌توانست صدای دلنشینی از خود دربیاورد، سوت بزند یا زمزمه کند، یا به صدای دوستانه حرکات خودش گوش دهد، کمتر احساس ترس می‌کرد. اما نیاز به سکوت مطلق در آن زندان تاریک او را آشفته می‌کرد و در سکوت شبح‌وار، هر صدای جیرجیر، آن مکان را جن‌زده جلوه می‌داد. کاش می‌توانست ببیند کجسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ! حالا دیگر کمی از وحشت دیوانه‌وار تاریکی و سلول انفرادی می‌دانست. این وحشت چنان او را در بر گرفته بود که برای یک یا دو آرایشگاه زنانه دقیقه جرأت نمی‌کرد از جایش تکان بخورد.

از ترس اینکه مبادا کوچکترین صدایی از تاریکی و غرابت آن مکان به صداهایی شبح‌وار تبدیل شود. تنها یک راه برای از بین بردن این وحشت‌ها وجود دارد و آن هم این سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد که در طرشت با حرکت سریع و عزم عملی، آنها را از خود دور کنید. از ماشین پیاده شد و در تاریکی کورمال کورمال راهش را باز کرد و به دیواری برخورد کرد.

دستش را روی آن حرکت داد و دید که از تخته‌های زبر ساخته شده سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . در واقع، با این واقعیت که یک تکه بزرگ از چوب خشک انگشتش را سوراخ کرده و به شدت درد می‌کرد، مدرک قطعی‌تری برای این موضوع داشت. آن را بیرون کشید و محل بریدگی خونین را مکید، سپس دستمالش را دور آن پیچید.

حداقل یک کشف کرده بود؛ ساختمان، هر چه که بود، قدیمی بود. بوی کناره‌های تخته او را از این موضوع آگاه کرد. و هیچ کفپوشی هم وجود نداشت. حالا او ایستاده بود و فکر می‌کرد که حالا چه باید بکند. و همین که مکث کرد، صدایی نزدیک خود شنید. صدایی شبیه نفس‌های سریع و آهسته. در فضای باز چنین صدایی قابل شنیدن نبود، اما در تاریکی شبح‌وار آن زندان عجیب، وقتی زنانه طرشت گوش می‌داد، می‌توانست آن را به وضوح بشنود. گاهی اوقات می‌توانست مکث‌های لحظه‌ای بین نفس‌ها را تشخیص دهد و گاهی اوقات صدای ضعیف، ممتد به نظر می‌رسید. همانطور که در سکوت و وحشت وحشتناکی گوش می‌داد، به نظر می‌رسید که تپش قلبش، صدای یکنواخت و آهسته را قطع می‌کند.

مطمئناً صدای نفس کشیدن عادی نبود، اما صدای نفس کشیدن بود. او از این بابت مطمئن بود. فکر می‌کرد نزدیک ماشین تمام شده سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . فصل نهم مورد دهم فکر اینکه موجودی زنده در آن سیاه‌چال ترسناک وجود دارد.
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.