مربی او با نفس نفس زدن ادامه داد: “و باید به پهلو بنشینی، زیرا پایین ترین عصا آنقدر عقب فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است که اگر روی زین بنشینی، جایی برای پای تو نیست.” “من این را خرداد می دانم – جیمی وقتی او را برای ملاقات من در هفته گذشته سوار کرد، این را گفت. عجله کن – عجله کن! چقدر کندی!»
آقای دنی هرگز کاملاً نمی دانست که چگونه به فردا وحشت زین افتاد، حتی کمتر از اینکه او و “جعبه کبریت” چگونه وارد جاده شدند. در واقع، در یک لحظه حاد، او باور کرده بود که میخواهد از او پیشی بگیرد، اما آنها کمابیش با هم پیاده شدند و او را با شکافی دستکم به داخل مزرعه آن طرف جاده چرخاند و به راه افتاد. یک تاخت پرمخاطره و به دنبال آن فریادهای تشویق کننده مریم.
او با تقوا با خود گفت: «خداوندا را شکر که کسی خودم نگاه نمیکند، و این یک زین قدیمی فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است که در موقعیت آفساید قرار دارد. فقط برای همین یک دقیقه.»
او احساس می کرد که در میان چنگال های عشقی یک خرچنگ غول پیکر فرو رفته فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است، اما بدون احساس احتباسی که در چنین شرایطی می توان به آن امیدوار بود.
پایین ترین عصا یک پا را با فال جدید و آنلاین زندگی قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استقامت دردناک نگه داشت. بین دو شاخ بالا فقط جایی برای دیگری وجود داشت، و زین آنقدر کوتاه و توخالی در صندلی بود که شمع رج بلندش تنها قسمتی بود.
که از آن تکیه میکرد – تکیهای که ناگهان و بهطور دردناکی تجربه شد. بعد از هر پرش او میتوانست خیلی دور، کت صورتی «اولد فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استا» را ببیند که از خطی پیروی میکرد که به نظر میرسید.
هر لحظه مستقیمتر به سمت مادور میچرخد، و در عذابکشی به پونی خریشی که او را به سمت او میفرستاد، بیاحتیاط کرد. و از یک حصار باتلاقی در دو محدوده بزی مانند، و به نور خورشید فرصت داد تا به طور متناوب روی صندلی توخالی زین بازی کند. هرگز او را به این خوبی حمل نکرده بود، و در حالی که سر کوچکش را پایین میآورد و به سمت نردهها میدوید، دینی جانی بدبخت احساس کرد که اگرچه احتمالاً میخواهد گردنش را بشکند، اما هیچکس نمیتواند بدون مرگ زودهنگامش اشاره کند. یک نیشخند.
مزرعه به میدان پی درپی دردناک از کنار او فرار می کرد تا اینکه خود را در سمت دورتر یک “دو” سنگی بزرگ، آخرین حصار پیش از رودخانه، ایمن یافت.
- ۰ ۰
- ۰ نظر