فنلاندی پوزخندی زد: “نایفون، زن خاکستری در مزرعه، او هم مثل مردم مزرعه شما پست و بد فکر فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.” او احتمالاً در ردیابی تولهها و نگه داشتن نیت آنها از پاها و پشت، و قبل از اینکه فرصتی برای خیز کردن داشته باشند، خوب فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.»
“همه چیزهایی که گوش می دادی؟” مگلنا با چشمانی گشاد از وحشت زمزمه کرد.
او ایستاده بود و شاخه ای را با جوانه بید متورم برای گلسپیرا پایین نگه داشت.
“من نمی توانستم از آن نقطه حرکت کنم. خیر فنلاندی همانجا ایستاده بود و به شکل مشکوکی به داخل توده برنجی که در آن دراز کشیده بودم خیره شد. حتماً یک بار نفس می کشیدم، زیرا فکر می کردم وقتی آنجا خزیدم به من هشدار داده بود.”
پسر که از ترس نمردی!
مونکه فکر کرد: “شما نمی توانید قلبی اینطور بمیرید.” او با پاهای دراز روی سورتمه ماند، چنان خسته که به سختی میتوانست با توضیح آنته در مورد خطراتی که از آن اجتناب کرده بودند، ادامه دهد.
“وقتی من کشتم، وقتی گربه با شعله های آتش در چشمانش و روم (دم) که مانند دود روی na ایستاده بود، روی یخ آمد، بنابراین فکر کردم آنها زشت (شبح) هستند، احتمالاً هیچ کس دیگری نخواهد مرد. ”
پس از این اطمینان، مانکه دوباره به حالت خواب بی حالی خود فرو رفت.
آنته اعتراف کرد: «بله، احتمالاً ترسیده بودم. “آنها به من گفتند که اوضاع با تو و گلسپیرا چگونه پیش می رود و اگر آنها که آنجا ایستاده بودند و با ناراحتی می خندیدند، به من هشدار می دادند چه اتفاقی می افتاد.”
فنلاندی گفت: “آنها نمی توانند دور باشند.” و چند قدمی به سمت توده برنج که من دراز کشیده بودم برداشت. برنج وجود دارد.”
او سنگی را برداشت و در انبوه فردا پرتاب کرد، به طوری که به سرم اصابت کرد.
و آیا تسلیم فریاد شدی یا حرکت کردی؟ صدای ماگلنا از وحشت غلیظ بود.
“نه، چون در آن صورت آنها با من و تو و گالسپیرا تمام میشدند. اما فنلاندی چند قدمی جلو رفت.”
“پسر، من برای شنیدن تو ایستاده ام.”
- ۰ ۰
- ۰ نظر