آنته به چشمان همسایه اش نگاه کرد که به نظر می رسید او را به خود جلب می کرد. اما بعد دست او را به عقب هل داد. “فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استینتا، من مجبور شدم بروم. مگلنا اینجا صدای بز را می شنود، و این هرگز کن چیز خوبی نیست. او می شنود، حتی اگر نمی شنود.”
با این سخنان آنا کوچولو که نسبتاً نامفهوم بود، آنته با خواهر و برادر به راه افتاد.
“فردا دوباره پیش ما بیا!” بعد از آنته زنگ زد.
“متشکرم، احتمالاً می خواهیم این کارها را انجام دهیم.”
درست وقتی که نفس نفس نمیزدند، از حیاط پایین میدویدند، با همراهی نیت برخورد کردند که عقل را از آنها ترساند. مانکه در بالای ریه هایش فریاد زد.
انبوهی از خدمتکارها و پسران بودند که با دل پیراهن هایی که در قسمت بیرونی لباس هایشان لکه های قرمز رنگی شده بود، یواشکی به سمت حیاط عروسی می آمدند. صورتهای کجشدهای از مشت، با سوراخهای گرد بزرگ برای چشمهایشان، و ریشهای بلندی از پوست درخت صنوبر قدیمی در جنگل داشتند. دسته های چوب قیر سوخته را که در دست داشتند دور انداختند. هر یک از آنها مست می شد.
بچه ها با وحشت فراوان صدای کسی را که راه را هدایت می کرد، تشخیص شمع دادند. این مزرعهدار مزرعه همسایه، او بود که میخوفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است مگلنا و مونکه را مجبور به نوشیدن چلیک کند.
او نیز آنها را شناخت و با شیطنت (زوزه) به دنبال آنها دوید.
“بچه ها بدوید، بدوید! من یکی را می گیرم، چون او مست نیت فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است و من هوشیارم. سریع بدوید!”
- ۰ ۰
- ۰ نظر